کاوش موضوع کمونیسم
صفحه اصلی
کمونیسم
کمونیسم (به فرانسوی: communisme) یا مرام اشتراکی، یک ایدئولوژی و جنبش فلسفی، سیاسی، اقتصادی و اجتماعی است که هدف نهایی آن ایجاد یک جامعه کمونیستی است؛ جامعهای که در آن مالکیت خصوصی بر ابزار تولید لغو شده و طبقات اجتماعی، پول و دولت وجود ندارد.
قدیمیترین اشارهها به یک جامعهٔ آرمانی کمونیستی را میتوان در جمهور اثر افلاطون دید. طی قرون افراد زیادی نظیر مزدک، تامس مور، شارل فوریه و غیره به طرق مختلف خواستار اشتراکیسازی منابع جامعه شدند. در دوره مدرن متفکرانی نظیر کلودهانری سن سیمون، شارل فوریه و پیر-ژوزف پرودون به کمونیسم پرداختند، با این حال اندیشههای کارل مارکس و فریدریش انگلس شالودهٔ اصلی کمونیسم را شکل داد. آن دو، که از اوضاع طبقه کارگر در جوامع صنعتی آزردهخاطر بودند، اعتقاد داشتند تاریخ همه جوامع، تاریخِ مبارزهٔ طبقاتی است و با انقلاب صنعتی و دگرگونی کلان اقتصادی فقط دو طبقهٔ پرولتاریا (کارگران) و بورژوازی (سرمایهداران) باقی ماندهاند که دوّمی اوّلی را استثمار میکند. در نتیجه طبقه کارگر وقتی که به آگاهی طبقاتی برسد، به صورت انقلابی ابزارهای تولید و نهادهای دولتی را تسخیر و دولتی سوسیالیستی موسوم به دیکتاتوری پرولتاریا تأسیس خواهد کرد. زمانی که خطر ضدانقلاب بورژواها رفع شد، این دولت از بین خواهد رفت و جامعهای کمونیستی به وجود خواهد آمد. مارکس و انگلس معتقد بودند تاریخ باید روند دیالکتیکی خود را طی کند و برپایی جامعهٔ کمونیستی فقط در کشورهای پیشرفته صنعتی ممکن است.
در سدهٔ بیستم ولادیمیر لنین، با اعتقاد به این که انقلاب در کشورهای توسعهیافته نشدنی است، انقلاب کمونیستی را از روسیه — که پیشرفته و صنعتی نبود — آغاز کرد؛ زیرا روسیه را شکنندهترین حلقه در زنجیر کشورهای سرمایهدار مییافت. لنین اولین حکومت کمونیستی را در پی انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ روسیه تحت عنوان اتحاد جماهیر شوروی بنا نهاد و بعد از مرگ وی، ژوزف استالین سیاست سوسیالیسم در یک کشور را پیش گرفت تا تمرکز اتحاد شوروی بر تقویت خود در درون مرزهایش باشد. این سیاست با هدف نهایی لنین که خواستار انقلاب در کشورهای صنعتی و پیوستن روسیه به آنها بود، تضاد داشت. در عهد استالین اتحاد شوروی کشوری صنعتی شد و نیز میلیونها نفر در اثر پاکسازی بزرگ کشته شدند. پایان جنگ جهانی دوم که شوروی در جناح پیروز آن قرار داشت، با آغاز جنگ سرد همراه بود؛ همچنین تعداد کشورهای کمونیستی از ۲ به ۱۳ رسید و بر بخشهای وسیعی از شرق اروپا، بالکان و شرق و جنوب شرق آسیا از جمله چین حاکمیت کمونیستی برقرار شد. دیگر مکتب مهم مارکسیست–لنینیستی، مائوئیسم است که بر پایه تفکرات مائو زدونگ شکل گرفته و علاوه بر انقلاب کارگری، بر انقلاب دهقانی تأکید دارد. کمونیسم مکاتب غیر مارکسی مثل آنارکو کمونیسم نیز دارد. با مرگ استالین در ۱۹۵۳، اختلافاتی میان دولتهای کمونیستی پدید آمد که از مهمترین پیامدهای آن جدایی چین و شوروی بود. در همین دوره، چین در اثر برنامه یک گام بزرگ به جلو از مائو قحطی بزرگی را تجربه کرد که با مرگ ۱۵ تا ۳۰ میلیون، یکی از بزرگترین کشتارهای جمعی در حکومتهای کمونیستی را سبب شد. اصلاحات اقتصادی چین بعد از مرگ مائو در سال ۱۹۷۶، اقتصاد آن کشور را به اقتصادی کاپیتالیستی تبدیل کرد. شوروی در ۱۹۷۹ (۱۳۵۷ شمسی) افغانستان را اشغال کرد که مقاومت محلی و دخالت غرب در آن منازعه، باعث شد هزینههای زیادی برایش به همراه داشته باشد. میخائیل گورباچف، آخرین رهبر شوروی که در ۱۹۸۵ زمام امور را در دست گرفت، برای پایان دادن به «دوره رکود» اصلاحاتی اقتصادی و سیاسی اعمال و نیز نیروهای نظامی کشورش را از افغانستان خارج کرد که او را در داخل و خارج از کشور محبوب کرد. اصلاحات گورباچف همچنین زمینهساز سقوط رژیمهای کمونیستی شرق اروپا در ۱۹۸۹ و نهایتاً فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در ۱۹۹۱ شد. امروزه کشورهای چین، لائوس، کره شمالی، ویتنام، کوبا و ترانسنیستریا از جهاتی تنها کشورهای کمونیستی جهان هستند، هر چند فقط کره شمالی است که به شیوهٔ دولتهای بلوک شرق قرن ۲۰ اداره میشود.
کشورهای کمونیستی معمولاً تکحزبی هستند و توسط حزب کمونیست اداره میشوند. دولت از حزب جدا است و وظایفی چون اجرای قانون و دفاع از کشور را بر عهده دارد. کشورهای کمونیستی عمدتاً، اقتصادهایی دستوری دارند و مالکیت تشکیلات بزرگ اقتصادی در انحصار دولت است. این کشورها همچنین سیاستهای رفاهی گستردهای چون مراقبتهای پزشکی و تحصیل رایگان نیز دارند که البته بینقص اجرا نمیشد و مشکلاتی هم دارد. دولتهای کمونیستی بهطور رسمی جامعه خود را دارای دو طبقه «کارگر» و «کشاورز» میدانستند و خود را متعهد به برابری جنسیتی معرفی میکردند و در مواردی چون حضور زنان در مجلس آمار بالایی داشتند. همچنین، دولتهای کمونیستی، عمدتاً موضعی ضدمذهبی دارند و مذهب را به عنوان عامل ارتجاعی جهت استمرار استثمار طبقاتی مضر میدانند.
کمونیسم از دو دیدگاه نظری و عملی مورد نقد واقع شده است؛ از دیدگاه نظری، منتقدان ابعاد مختلف این نظریه مثل ماتریالیسم تاریخی، مبارزه طبقاتی، برداشت کمونیستی از اقتصاد و دولت را به چالش کشیدهاند. از دیدگاه عملی، منتقدان اعتقاد دارند حکومت حزب کمونیست منجر به تمامیتخواهی، سرکوب سیاسی، نقض حقوق بشر، عملکرد ضعیف اقتصادی و سانسور میشود. کشورهای کمونیستی بلوک شرق همچنین منتقدان بسیاری در درون جنبش کمونیسم نیز داشتند.... بیشتر در ویکی پدیا